“
۲-۸ )عوامل مؤثر بر سرمایه ی اجتماعی:
برخی عناصر اصلی مؤثر بر سرمایه اجتماعی عبارتند از: آگاهی به امور عمومی، سیاسی و اجتماعی / اعتماد عمومی/ اعتماد نهادی/ مشارکت غیررسمی همیارانه/ مشارکت غیررسمی خیریهای / مشارکت غیررسمی مذهبی / شرکت در اتحادیهها ، انجمنها، سازمانها و مؤسسات مدنی رسمی.
با این وجود به نظر ما مؤلفه های اعتماد اجتماعی، انسجام اجتماعی و مشارکت اجتماعی که در یک رابطه متعامل قرار گرفته و هر کدام تقویت کننده دیگریاند از مؤلفههای اصلی سرمایه اجتماعی محسوب میشوند. این سه مؤلفه از مفاهیم کلیدی جامعه شناسی نیز هستند.
۲-۸-۱ اعتماد اجتماعی [۱۹]
اعتماد و لازمه شکل گیری پیوندها و معاهدات اجتماعی است، اعتماد اجتماعی ایجاد کننده تعاون و همیاری است و فقط در این حالت است که در عین وجود تفاوتها قادر به حل مشکلات و انجام تعهدات اجتماعی میشود. اعتماد اجتماعی برگرفته از عدالت ـ برابری و امنیت اجتماعی نیز زاینده آن ها میباشد. آنتونی گیدنز، اعتماد و تأثیر آن بر فرایند توسعه را زیربنا و زمینه ساز اصلی در جوامع مدرن میداند، هر جا که سطح اعتماد اجتماعی بالا باشد مشارکت و همیاری مردم در عرصههای اجتماعی بیشتر و آسیبهای اجتماعی کمتر است (اکبری، ۱۳۸۳،ص۱۱).
زتومکا که در میان جامعه شناسان معاصر مبحث اعتماد اجتماعی را مورد عنایت ویژه قرار داده؛ معتقد است که توجه به اعتماد اجتماعی ایده جدیدی نیست، بلکه یک جریان چند قرنی است..
بنظر او “برخورداری جامعه جدید از ویژگی های منحصر بفردی چون آینده گرایی؛ شدت وابستگی متقابل، گستردگی و تنوع جوامع، تزاید نقشها و تمایز اجتماعی، بسط نظام انتخاب، پیچیدگی نهادها و افزایش ابهام، ناشناختگی و تقویت گمنامی، و غریبه بودن نسبت به محیط اجتماعی، توجه به اعتماد اجتماعی و نقش آن در حیات اجتماعی شاهد رشد نوعی جهت گیری فرهنگ گرایانه که در خود نوعی چرخش از مفاهیم سخت به مفاهیم نرم را دارد. چنین چرخشی زمینه توجه عمیقتر به مفاهیم اعتماد را به دنبال داشته است و در طی دو دههگذشته شاهد موج جدیدی از مباحث مربوط به اعتماد در مفاهیم علوم اجتماعی بویژه جامعه شناسی هستیم (ازکیا و عفاری، ۱۳۸۲،ص ۲۸۰).
بیاعتمادی پدیدهای روانشناختی است که فرد اطمینان به خود را از دست میدهد و به ناتوانی خود اذعان دارد این روند از نقطه نظر کلان به بیاعتمادی در سطوح ملی میرسد، پدیده بیاعتمادی توان حرکت و خلاقیت را از خود میگیرد و او را به موجودی بیتحرک و خنثی تبدیل میکند، بحران سیاسی؛ اقتصادی و اجتماعی در سطح جامعه و فراگیر شدن آن باعث بیاعتمادی افراد میشود. و موجب سلب اعتماد افراد نسبت به همدیگر و مجموعه آن ها نسبت به جامعه میشود و اتحاد و پیوستگی ملی به قیمت کسب امنیت فردی به خطر جدی میافتد، شدت چنین وضعیتی نزول معیارهای اخلاقی فرد و نادیده گرفتن معیارهای جمعی و در نهایت تجاوز به حقوق دیگران حتی به صورت آشکار و به صورت باجگیریهای مختلف است. (اکبری،۱۳۸۳،۱۲)
هرچه یک گروه اجتماعی دارای شعاع اعتماد(RADIUS OF TRUST) بالاتری باشد، سرمایه اجتماعی بیشتری نیزخواهد داشت . چنانچه یک گروه اجتماعی برون گرایی مثبتی نسبت به اعضای گروههای دیگر نیز داشته باشد، شعاع اعتماد این گروه از حد داخلی آن نیز فراتر می رود.
نگاه کریستوفر مور به دو مفهوم کلی است: تضاد و خصومت ؛ اعتماد و همکاری
او با یک رویکرد روانشناختی به این دو مفهوم مینگرد و در واقع به دنبال این است که دریابد چگونه میتوان در گروه ها یا سازمانهای اجتماعی اعتماد را جایگزین تضاد کرد. مور تضاد بین گروه ها را نتیجه پنج عامل کلی میداند که ماهیتی روانشناختی دارد:
– احساسات: منظور مور از این مفهوم، احساسات منفیای است که بین گروه ها نسبت به همدیگر وجود دارد.
– وجود تصورات قالبی و باورهای از پیش تعیین شده آن ها نسبت بهم.
– عدم اعتماد: بنظر مور یکی از مسائل مهمی که باعث تضاد در یک گروه میشود بیاعتمادی و عدم اطمینان افراد از همدیگر است.
– مشروعیت: که خود شامل مشروعیت خود افراد، مشروعیت خود نیازهای آن ها میشود.
– فقدان ارتباطات حاکم بر گروه یا سازمان.
کریستوفر دبلیومور میگوید تنها در صورتی میتوان اعتماد را جایگزین تضاد کرد که این موانع وجود نداشته باشند.( اکبری،۱۳۸۳،۱۴)
۲-۸-۲ انسجام اجتماعی [۲۰]
امیل دورکیم از اولین جامعه شناسانی است که مفهوم انسجام و همبستگی اجتماعی را مورد مطالعه قرار داده است و وجود آن را برای هر جامعهای لازم میداند.
جاناتان ترنر به نقل از دورکیم میگوید انسجام وقتی رخ میدهد که عواطف افراد به وسیله نمادهای فرهنگی تنظیم شوند، جایی که افراد متصل به جماعت، اجتماعی شده باشند، جایی که کنشها تنظیم شده و به وسیله هنجارها هماهنگ شدهاند و جایی که نابرابریها قانونی تصور میشود(اکبری ،۱۳۸۳،ص۱۷)..
بنابرین جوامع مادامیکه جمعیت آن ها اندک بوده و جوامعی ساده با باورها و ارزشهای محدود و ساده بودند انسجام در آن ها مکانیکی بوده است اما دورکیم معتقد است جوامع سنتی در روند تکاملی خود تحت تاثیر عواملی، تغییراتی را در خود پذیرا میشوند مهمترین این عوامل از نظر دورکیم پیشرفت تقسیم کار است که باعث تحولی عظیم در این جوامع گشته و در حقیقت به دلیل تقسیم کار است که جامعه سنتی مبتنی بر انسجام مکانیکی به جامعه صنعتی مبتنی بر همبستگی ارگانیکی تبدیل میگردد(اکبری ؛۱۸:۱۳۸۳).
لذا وجود تقسیم کار است که جامعهای با ماهیتی سنتی را به جامعهای دگرگون شده و با ماهیتی صنعتی بدل میکند. تقسیم کار هر چه پیچیدهتر و تخصصیتر میشود توافق روی دایرههای اخلاقی کاهش مییابد و تمایزات بین افراد رشد میکند وفاق حاصل از انسجام مکانیکی جای خود را به وفاق جدیدی میدهد که برخاسته از انسجام ارگانیکی نظم جدید است (اکبری ؛۱۸:۱۳۸۳). اما در این زمینه که چه چیزی تقسیم کار را ایجاد و تشدید میکند دورکیم میگوید «بین تراکم مادی و تراکم اخلاقی پیوند نزدیکی وجود دارد به گونهای که با افزایش تراکم مادی دورکیم به عناصری چون افزایش تراکم جمعیت، افزایش و تشکیل شهرنشینی، تعداد و سرعت راههای ارتباطی و حمل و نقل اشاره دارد». دورکیم معتقد است وقتی جامعهای افزایش یافته متنوع میگردد. رشد و افزایش تعاملات افراد به پیچیدگی و تخصصیتر شدن تقسیم کار و تراکم اخلاقی می انجامد و به تعبیر گیروشه از این جریان متحرک عمومی، لاجرم درجه بسیار بالایی از فرهنگ حاصل خواهد شد. و بنا براین همین شدت روابط است که تمدن را در جوامعی میسازد که انسجامش دیگر از نوع ارگانیکی است.( اکبری ؛۱۹:۱۳۸۳).
توجه : برخی کارهای داوطلبانه در جهت گسترش انسجام اجتماعی :
۱- جمع آوری اعانات و کمک های نقدی و غیر نقدی مردمی
۲- عیادت و دلجویی از بیماران و مددجویان
۳- برگزاری مسابقات ورزشی با هدف شادی بخشی ، امیدزایی و جمع آوری کمک ها
۴- همراهی ، همدلی ، مساعد و مصاحبت با بیماران
۵- همراهی بیماران در امور جاری زندگی مانند پیاده روی ، درد دل کردن ، هواخوری ، رفتن به سفرهای کوتاه و مقدور ، ایجاد تنوع و…
“
[دوشنبه 1401-09-21] [ 10:06:00 ب.ظ ]
|