به خاطر کاهش دادن خستگی هیجانی، داوطلب فرسودگی یک فاصله روانشناختی را در تلاش برای حمایت خود در برابر محیط اجتماعی فشارزا ایجاد می کند. اما، این یک راهبرد ناکافی سازگاری است که استرس را بیش از آنکه کاهش دهد، افزایش میدهد، زیرا این راهبرد رابطه با دریافت کننده (طرف مقابل) را تقلیل داده و مشکلات بین فردی را افزایش میدهد؛ در نتیجه، فرد (متخصص) در دستیابی به اهدافش کمک اثربخش است، به گونه ای که موقعیت شخصی کاهش یافته و احساس بیلیاقتی و تردید نسبت به خود ممکن است ایجاد شود. چنین مفهومی از موقعیت تقلیل یافته به عنوان سومین مؤلفهی سندرم فرسودگی به حساب می آید.
به روش تقریباً مشابه توسط ادلویچ و برودسکی[۱۳۵] (۱۹۸۰) فرسودگی به عنوان فرایند سرخوردگی افزایش توصیف شده است. «فقدان پیش روندهی ایده آلیسم انرژی و هدفی که به وسیله افراد در نتیجه شرایط کاریشان در کمک به مشاغلشان تجربه می شود.» (همان منبع)
انتظارات آرمان گرایانهی اولیه و آرزوهای اصیل به عنوان منابع ایجاد کننده ناکامی بعدی و بنابرین به عنوان عوامل اصلی فرسودگی به حساب میآیند. ادلویچ و برودسکی در مدل سرخوردگی پیشروندهی خود، چهار مرحله را تشخیص و تمیز می دهند: ۱- شور و اشتیاق[۱۳۶] ۲- رکورد[۱۳۷] ۳- ناکامی[۱۳۸] و ۴- بیعلاقگی[۱۳۹]، طبق نظر پژوهشگران حیطه فرسودگی (فاربر، ۱۹۹۱؛ ماسلاخ، ۱۹۷۶و همکاران)، فرسودگی مانع عملکرد شغلی می شود.
ماسلاخ و لیتر (۱۹۹۷) اعلام کردند: فرسودگی نمایانگر «شاخص نابسامانی بین آنچه افراد هستند و آنچه باید انجام بدهند است، …. عارضهای که به تدریج و پیوسته در طی زمان رشد می کند، و افراد را در مارپیچی نزولی قرار میدهد که بهبود آن دشوار است.» (همان منبع)
در نهایت به تعریفی جامع از فرسودگی میپردازیم:
«فرسودگی حالتی از خستگی ذهنی و هیجانی است که حاصل سندرم استرس مزمن مانند گرانباری نقش، فشار و محدودیت زمانی و فقدان منابع لازم برای انجام دادن وظایف و تکالیف محوله است (دمروتی[۱۴۰] و همکاران، ۲۰۰۱؛ به نقل از نعامی، ۱۳۸۸).
۲-۲-۳- علائم فرسودگی:
طبق نظر فاربر (۲۰۰۰)، پنیز و ماسلاخ (۲۰۰۲) علائم همراه با فرسودگی عبارتند از:
الف) احساس بیاهمیتی، بیهودگی، خستگی و کوفتگی؛
ب) احساس درماندگی، تحلیل رفتن جسمانی و تخلیه هیجانی شدن (گلد، ۱۹۸۴)؛
پ) کنار کشیدن و مسئولیت کمتر؛
ت) بیحسی عاطفی، حس تقلیل یافته موفقیت شخصی، و خود ارزیابی منفی (کوردز و داگرتی، ۱۹۹۳؛ فریدمن[۱۴۱]، ۲۰۰۰، به نقل از عزیزی، ۱۳۸۹). یک مطالعه اولیه درباره فرسودگی معلمان گزارش داد که معلمان فرسوده خودشان را «پوچ، سرد و بیتفاوت، هدر رفته، ناامید و استفاده شده» توصیف کردند (گلد، ۱۹۸۵). پژوهش گلد فرسودگی را به عنوان «حاصل نهایی استرس»[۱۴۲] توصیف کرد. ماسلاخ ولیتر (۱۹۹۷) مشکلات جسمانی همراه با فرسودگی را هم توصیف کردند، به طور مثال، «سر درد، بیماری معده و روده و فشار خون بالا».
گرچه کارهای بنیادی سلیه روی نظریه استرس، استرس را به عنوان اثر عمده بر چنین مسائل جسمانی تشخیص داد، تشابه بین علائم استرس و فرسودگی لزوماًً این علائم را برابر نمیداند: پیشینه ها اغلب «استرس» و «فرسودگی» را با هم مشتبه میکنند یا برابر میدانند. گرچه این دو مفهوم مشابه هستند، اما یکی نیستند. استرس ممکن است هم اثرات مثبت داشته باشد و هم اثرات منفی؛ در واقع مقدار معینی استرس برای برانگیختن عمل لازم است. (همان منبع)
فریدمن (۱۹۹۵)، بیان کرد که فرسودگی با استرس متفاوت است به گونه ای که فرسودگی نتیجه یک «استرس بیواسطه» است. دیگر پژوهشگران حیطه فرسودگی (ماسلاخ و همکاران، ۱۹۹۶) فرسودگی و استرس را بیشتر با توصیف چگونگی آشکار شدن آن ها در محیط کار تمایز داده اند. در حالی که استرس حرفهای (شغلی) در مقابل معنی عمومی رفاه و آرامش است، فرسودگی حرفهای این چنین نیست. همچنین برخی بیان کردند که استرس تجربهای از هیجانات، ناکامی یا پرخاشگری ناخوشایند است در حالی که فرسودگی نتیجه «استری ادامه دار است که عمدتاًً با خستگی جسمانی، هیجانی و حالتی (نگرشی) توصیف می شود.» (همان منبع)
سوای توجه به تفاوتهای بین فرسودگی و استرس، چرنیس[۱۴۳] (۱۹۸۰) شباهتهای بین دو سندرم را تشخیص داد و بیان کرد که نه فرسودگی و نه استرس، در صورت رخ دادن، لزوماًً کلی و دائمی نیستند. فاربر (۱۹۹۱) با مشاهده این پدیده که استرس می تواند مثبت یا منفی باشد، در حالی که فرسودگی عمدتاًً و منحصراًً منفی است، بینش بیشتری در درک تفاوتهای بین استرس و فرسودگی به ما داد. (عزیزی، ۱۳۸۹)
ماسلاخ، جکسون (۱۹۸۱) لیتر و همکاران (۱۹۹۷)، آشکارترین تمایز بین استرس و فرسودگی را جنبه های چند بعدی پدیده فرسودگی دانستند (ماسلاخ و جکسون، ۱۹۸۱؛ ماسلاخ و همکاران، ۲۰۰۱، ماسلاخ و لیتر، ۱۹۹۷) که با موارد زیر آشکار می شود: ۱- خستگی هیجانی ۲- فردیت زدایی و ۳- موفقیت شخصی تقلیل یافته که به آن ناکارایی یا ناکارآمدی نیز میگویند (همان منبع).
۲-۲-۴- مؤلفه های فرسودگی:
در حالی که مقایسهها بین بعد فرسودگی خستگی هیجانی و استرس مورد توجه قرار گرفته بود، کوردز و داگرتی[۱۴۴] (۱۹۹۳) بیان کردند که دو بعد دیگر فرسودگی، فردیت زدایی و موفقیت شخصی تقلیل یافته، فرسودگی را از استرس تمیز می دهند.
- بعد اول: خستگی هیجانی
خستگی هیجانی نشانهای از درماندگی در کارهای به لحاظ عاطفی توان فرساست. خصیصه های مرتبط با خستگی هیجانی عبارتند از: احساس خستگی و بیمیلی و نیز بیقراری و عصبی بودن. کارکنانی که دچار خستگی هیجانی شدهاند احساس تخلیهی هیجانی و ناکامی میکنند و بنابرین به لحاظ روانشناختی قادر به رسیدگی به مراجعانشان نیستند. معلمانی که از خستگی هیجانی رنج میبرند، قادر نیستند که آنطور که قبلاً به دانش آموزان میپرداختند به آن ها بپردازند. (ماسلاخ، لیتر و جکسون و همکاران ۱۹۸۱، فاربر، ۱۹۹۱، به نقل از عزیزی ۱۳۸۹)
خستگی هیجانی، یک سندرم فیزیولوژیکی است، که با خستگی، بدگمانی و بیکفایتی مشخص میگردد. این مؤلفه که بیانگر یک تخلیه طولانی هیجان میباشد با فعالیتهای کاری پیوند دارد. بدگمانی که بیانگر فقدان علاقه و ایمان به کار و سازمان است، کارایی کاهش یافته است که بیانگر احساس ناتوانی در انجام وظایف مورد نیاز است.
خستگی هیجانی در اصل در خدمات انسانی تشخیص داده می شود. که نیازمند تعاملات شدید بین فردی هستند، اما پژوهشها نشان می دهند که این وضعیت در واقع شامل هر نوع شغلی میگردد.
[دوشنبه 1401-09-07] [ 07:34:00 ب.ظ ]
|